نویسنده: مژده اشرفی
آخرین چهارشنبه قبل از حلول سال جدید را چهارشنبهسوری میگویند، که البته شب آن، یعنی غروب سه شنبه مهم است نه خود چهارشنبه. جشن چهارشنبهسوری یکی از مراسم بسیار جذاب و مفرّح ما ایرانیان به شمار میآید. این جشن در قبل از اسلام در بین نیاکان ما به جشن سوری مرسوم بود. «سور» به معنی سرخ میباشد و چون این جشن با برپا کردن آتش همراه است به این نام مرسوم گردید.
آتش در بین ما ایرانیان مظهر نابودی تاریکی و سیاهی است. این دو واژه همان پلیدی و اهریمن هستند و روشنایی آتش پاکیزگی، طراوت، زندگی و سلامتی، سازندگی و پیشرفت را به همراه دارد. همچنین با کمک آتش و نور که سمبلهای خوبی هستند افراد امیدوارند که راه خود را در آخرین شبهای تاریک سال پیدا کنند و به روزهای آغازین بهار برسند.
مراسم شب چهارشنبهسوری بطور اجمالی
همه کار به این منظور است که در این شب خوشی بیاید و غم برود.
جالبترین و مرسومترین مراسم این شب برپاکردن آتش با بته و خار در سر گذرها، بر سر بامها و یا در حیاط خانهها میباشد. افراد شرکت کننده در کنار آتش جمع میشوند و همراه با رقص و آواز یک به یک از روی آتش میپرند و جمله «سرخی تو از من، زردی من از تو» را تکرار میکنند، به این معنی که سرخی و تازگی و روشنایی آتش از آن من و زردی و مریضی و بدی من نیز از آن آتش، تا در آتش بسوزد و پاک شود. وقتی آتش سوخته و تمام شد، اگر در خانه مراسم انجام شده باشد، خاکسترها را جاروب نموده و جمع میکنند و میدهند یک نفر از خانه بیرون ببرد. در این موقع همه اهل خانه جمع شده، میپرسند: «کجا میروی؟»، میگوید: «کوچه». میپرسند: «چی چی میبری؟» میگوید: «درد و بلای اهل خانه». این شخص با خاکسترها بیرون میرود و در را بروی او میبندند. پس از آنکه خاکسترها را بیرون ریخت بر میگردد و در میزند. اهل خانه با هم میپرسند: «کی هستی؟»، میگوید: «منم». میپرسند: «از کجا آمدهای؟»، میگوید: «از عروسی». میپرسند: «چی چی آوردی؟» میگوید: «تندرستی».
مقارن غروب قبل از تشریفات جهیدن از روی آتش و گاهی هم بعد از آن باید کوزهای شکسته شود. این رسم به این شکل انجام میشد که در یک کوزه کمی زغال (نشان سیاهبختی) و اندکی نمک (نشان شوری چشم) و یک سکه کمارزش میگذاشتند و بعد از کمی رقص و دست به دست گرداندن این کوزه، نفر آخر آن را سر بام میبرد و از آن بالا به پایین میانداخت. کوزهای که شکسته میشد باید کهنهترین کوزهها باشد زیرا آن کوزه حامل غمهاست. خلاصه چون میشکست اهل خانه یک صدا میپرسیدند: «چه بود شکستی؟»، میگفت: «قضا – بلا». میگویند: «توی آن چه بود؟»، جواب میدهد: «توی آن غم و غصه».
دیگر سنت این زمان فال گوش است. بعد از جستن از روی آتش و شکستن کوزه قضا و بلا، فال گوش ایستادن شروع میشود. بعضی عقیده دارند که اگر شب چهارشنبهسوری فال بگیرند فالشان درست در میآید. از این رو به ویژه در گذشتهها اگر کسانی میخواستند فال بگیرند، سر چهار راه به نحوی که کسی آنها را نبیند در تاریکی و یا دالان خانه رو به قبله میایستادند و به گفت و گوی عابرین گوش میدادند. اگر عابرین سخنانی امید بخش در مورد عقد، عروسی، معامله ای سود دار، خبر خوشی که شنیدهاند و یا مژدهای که دادهاند، بیان میکردند، به فال نیک گرفته میشد و نوید آن بود که سالی نیکو و پر از شادی و سرور در پیش است و اگر بر عکس از اختلاف، نزاع، مرگ، ضرر، ناخوشی و خبرهای ناگوار گفت و گو میشد نشان این بود که سال نو سال نیکویی برای فالگیرنده است. رهگذران هم چون میدانند شب چهارشنبهسوری است سر چهار راهها مواظب هستند حرفهای امید بخش بزنند. دربعضی اوقات نیز زنان کاسه ای را بر میداشتند و به خانه این و آن میرفتند و با پول یا فلز یا شیء به کاسه میزدند که صدای تصادم شیء و کاسه شنیده شود و صاحبخانه با خبر گردد و بیاید دم در. وقتی صاحبخانه میآمد و آنها را میدید حرفی رد و بدل نمیشد. اگر صاحبخانه میرفت و برایشان شیرینی و آجیل میآورد نشان خیر و برکت بود و اگر نه بر عکس.
این عقیده نیز وجود دارد که ارواح گذشتگان افراد، در این روز دوستان و یاران خود را نظاره میکنند. بسیاری از مردم خصوصاً بچههای خود را در لباسی مخفی میکنند و در حالیکه با قاشق به ظرفی میزنند به در خانهها میروند و مردم برای رفع بلا چیزی به آنها مژدگانی میدهند، به این سنت «قاشقزنی» میگویند. مردم برای اینکه آرزوهایشان به حقیقت بپیوندند به آنها انواع غذاها میدهند، بعضی از این هدایای مردم عبارتند است: سوپ، آجیل، میوه، پسته، مغز بادام، فندق، انجیر و کشمش.
بعضیها برای اینکه گره از کار فرو بسته آنها گشوده شود، گوشه دستمال یا چهار قد یا چادر یا پیراهن خود را گره میزدند و میرفتند سر گذر در یک جای خلوت در تاریکی میایستادند اولین کسی که از آنجا عبور میکرد خواه زن باشد خواه مرد یا بچه گره را جلو او میبردند بیآنکه حرفی دیگر بزنند میگفتند: «گره از کارم باز کن»، به کسی که این پیشنهاد شده واجب بود که گره را باز کند و برود. این گره گشایی به وسیله قفل هم ممکن است. در آن صورت باید گفت «کار بستهام را باز کن».
برای اینکه کارها خوب شود و زندگی رونق گیرد و مخصوصاً دخترهای دم بخت سفیدبخت شوند اعتقاد بر این بود که باید شب چهارشنبهسوری وقتی که هوا کاملاً تاریک شده رفت به دکان عطاری، که اگر دکان رو به قبله باشد بهتر است. آن وقت باید یک پول به عطار نشان داد و گفت: «کندروشا برای کار گشا». البته عطار از جایش حرکت میکند که کندروشا بدهد، همین که عطار رویش را برگرداند باید فرار کرد. بعد به همین ترتیب باید از دکان دیگر «خوشبو» بخواهند باز فرار کنند. بعد از دکان سوم که حتماً باید رو به قبله باشد باید اسپند و کندر بخرند و ببرند به خانه با تشریفات لازم دود کنند تا از چشم بد در امان باشند و کار بسته شان باز شود.
رسم دیگر این بود که باید هفت دانه پنجاه دیناری برداشت و از هفت دکان عطاری رو به قبله اسپند و کندر خرید و همه را مخلوط کرد و در یک کیسه ریخت و به دیوار رو به قبله آویزان کرد. شب، همین که تشریفات دیگر تمام شد موقع چراغ روشن کردن از آن اسپند یک مشت در آتش باید ریخت. این کار باید به دست بزرگترین خانمی که در خانه هست، از نظر سن، انجام گیرد. او باید بچهها را یکی یکی از میان دود اسپند بگذراند. قبل از ریختن اسپند در آتش باید آنرا دور سر همه اهل خانه گردانده و این ورد را بخواند: «اسپند اسپند دانه اسپند سی و سه دانه بترکد چشم حسود بیگانه. همسایه دست راستی، همسایه دست چپی، همسایه روبرو، همسایه پشت سر...»
زنان شیراز در سابق عقیده داشتند که در شب چهارشنبه سوری باید حتماً به سعدیه رفت و در آب سعدیه آب تنی کرد. پیر زنانِ با نشاط قدیمی شیراز، در شب چهارشنبهسوری بزک نموده و مجلس عیشی رو به راه میکردند. در این مجلس از ترانههای قدیمی خوانده میشد و دایره نیز میزدند و همه ابراز سرور میکردند.
پس از ختم این تشریفات اهل خانواده گرد هم جمع میشوند وبه خوردن آجیل مشکل گشا شامل هفت نوع خشکبار و شیرینی میپردازند و به شادی و تفنن مشغول میگردند.
در پایان نیز، پس از خوردن آجیل اهل خانه دور هم مینشینند و فال میگیرند. فال با حافظ یکی از فالهای شب چهارشنبه سوری است ولی بهتر آن است که با «بولونی» فال گرفته شود. در همه خانهها از این شیشهها یا کوزههای دهان گشاد که بولونی نامیده میشود هست.
زنها و دخترها و بچهها جمع میشوند، یک بولونی وسط میگذارند همه کسانی که در فال گرفتن شرکت کردهاند یک چیزی در آن میاندازند. یکی شانه سرش را، یکی انگشترش را، یکی گوشواره اش را، یکی دست بند و غیره. آن وقت به عده فالگیرها کاغذ چهار گوش درست میکنند و در بولونی میاندازند. یکی از دو بچه کوچک، که در دو طرف میز مینشانند، اشیایی را که توی کوزه است و دیگری یکی از آن کاغذها را بیرون میآورد. چیزی که در کاغذ نوشته شده فال خوشبختی صاحب آن نشانی است.
******************
مآخذ و مراجع و کتابهای دیگر در این زمینه:
1) گاهشماری و جشنهای ایران باستان، نوشته و پژوهش هاشم رضی
2) دینکرد، کتاب سوم، پشتوتن سنجانا، جلد نهم
3) جهان فروری، دکتر بهرام فره وشی
4) زندگی ایرانیان در خلال روزگاران، مرتضی راوندی
5) جستاری چند در فرهنگ ایران، دکتر مهرداد بهار
6) تاریخ و فرهنگ ایران، دکتر محمد محمدی ملایری
7) نوروز جمشیدی، دکتر جواد برومند سعید
8) ایران کوده، شمارهی 15، تقویم و تاریخ در ایران، استاد ذبیح بهروز
9) فرهنگ نامهای اوستا، هاشم رضی
10) آیینها و جشنهای کهن در ایران، دکتر محمود روحالامینی
11) آثار الباقیة، ابوریحان بیرونی
12) التفهیم، ابوریحان بیرونی
13) مراسم «میر نوروزی»، مجلهی میراث فرهنگی، بهار 1381 دکتر رحمت مهراز
نظرات
بسیار بسیار جالب توجه بود ممنون از این مطلب
با عرض سلام خدمت دست اندرکاران پرتلاش سایت.آیا برای سایتی که معرف جماعت دعوت واصلاح است بهتر نبود که به جای یک مقاله پر از خرافات که بیشتر سعی دارد خرافات مربوط به چهار شنبه سوری را ترویج دهد،یک مقاله تحقیقی قرار میداد؟ نمی دانم از کی منطق جماعت ما همرنگ شدن با جماعت شده است؟ عزیزان شما چه بخواهید یا نخواهید مردم این کار را به مثابه پزیرش این خرافات توسط جماعت تلقی می کنند. خواهش میکنم بیشتر دقت کنید